جمعه آخرین روز هفته بهترین فرصت برای انجام کارهاست امروز هم قرار بود من و بهترین دوستم علی با هم به خرید بریم.

مامان من و علی به ما اعتماد کرده بودن و قرار بود من و علی با هم به خرید بریم، مامان هم لیست خرید رو نوشته بود و ما باید بر اساس اون لیست موادغذایی، میوه و سبزیجات رو میخریدیم. با وجود اینکه علی چند سال پیش به خاطر تصادف آسیب دیده بود و نمی تونست راه بره و از ویلچر استفاده میکرد اما توی کارهای خونه به مامانش کمک میکرد و امروز هم مسیولیت خرید های خونه با من و علی بود، قبل از هر چیزی من رفتم سراغ علی و علی که آماده شد با هم به سمت بازار رفتیم. از فروشگاه طبق لیستی که مامان نوشته بود خرید کردیم مامان گفته بود که برای خرید هر وسیله ای باید به اندازه مصرف و نیاز خرید کنیم تا اسراف نشه بعدش هم به میوه فروشی رفتیم و سبزی خریدیم مامان علی میخواست آش نذری بپزه و ما باید برای تهیه آش سبزی میخریدیم. مامان هیچ وقت سبزیجات رو توی فریزر نمیذاشت و میگفت باید موادغذایی تازه رو مصرف کنیم. وقتی خواستیم سبزیجات بخریم فروشنده میخواست سبزیجات رو توی چند تا نایلون بذاره که حمل کردن سبزیجات برای ما راحتتر باشه اما من و علی از فروشنده تشکر کردیم و گفتیم که ما باید از نایلون کمتری استفاده کنیم تا زباله کمتری تولید بشه.

بعد از خرید سبزیجات باید نون میخریدیم، برای خرید نون چون صف خیلی شلوغ بود باید توی صف منتظر میموندیم با وجود اینکه طول میکشید تا نوبت ما بشه و نون بخریم اما من و علی میدونستیم که باید صف رو رعایت کنیم و بعد از اینکه نوبت ما شد نون خریدیم و از آقای نانوا تشکر کردیم و بعد با علی به سمت خونه رفتیم اول خریدهای خودمون رو گذاشتیم خونه و بعد همراه مامان و علی به سمت خونه علی رفتیم تا برای پخت آش به مامان علی کمک کنیم. اون روز علاوه بر کمک به مامان هامون برای خرید و پختن آش با بردن آش برای همسایه ها حس خوبی رو تجربه کردیم

مامان من و مامان علی بعضی اوقات برای نیازمندان غذا می پختن و ما هم یاد گرفته بودیم باید به نیازمندان کمک کنیم و این وظیفه ماست که اگر فهمیدیم کسی مشکلی داره بهش کمک کنیم حتی برای مناسبت های مختلف مثل عید با کمک مالی به نیازمندان باید شادی خودمون رو با دیگران تقسیم کنیم.

فهرست